زندگی سخت، مرگ آسان

به گزارش وبلاگ بخار، همین چهارشنبه هفته پیش بود که خالد مرد، آن هم با نیش عقرب... درست مثل دو دختر هفت و 16 ساله بشاگردی و پسربچه شش ساله اهل روستای تنکدف نوگین وگیشدان در هرمزگان که آنها هم با نیش عقرب مردند.

زندگی سخت، مرگ آسان

به گزارش گروه حوادث وبلاگ بخار از روزنامه وبلاگ بخار، برای عقرب چه فرقی می نماید قربانی اش مثل خالد، اهل روستای پیشانی کنده جاسک باشد یا بشاگردی یا تنکدفی یا حتی سیستان و بلوچستانی و کرمانی. برایش چه اهمیتی دارد طعمه اش مثل خالد تازه اول زندگی اش باشد یا مثل مریم 16 ساله، آرزوی پرستار شدن را در دل بپروراند؟ نیشش را که بزند، راهش را می کشد و می رود. این وسط می ماند خانواده قربانیانی که باید درد نبود امکانات و کابوس از دست دادن عزیزشان را به جان بخرند. کابوسی که برای پدر و مادر خالد ترابی، درکمتر از یک روز تبدیل به واقعیت شد و حالا می خواهند مراسم هفتم پسرک شان را برگزارنمایند.

اهالی روستاهای اطراف پیشانی کنده تا می فهمند خبرنگاریم و دنبال خانواده خالد می گردیم، انگارکه خونی تازه زیر رگ های شان می دود. حاضرند هرکاری انجام دهند تا بشویم زبان شان و دردهایشان را به گوش مسؤولان برسانیم. خانواده خالد در روستای دورافتاده پیشانی کنده زندگی می نمایند، جایی که تماس تلفنی با آنجا به این آسانی ها نیست. خیلی از اهالی گوشی تلفن همراه و خط دارند، اما آنتن ندارند. با یاری چند دهیار و اهالی چند روستای دیگر، بالاخره به خانواده خالد وصل می شویم، اما اسماعیل پیشانی کنده، پسرخاله خالد به ما می گوید آنها بی دل و دماغ تر از این هستند که از مرگ پسرکوچک شان صحبت نمایند: طاقت ندارند اسم خالد را بشنوند... خودم خالد را بردم بیمارستان و همان جا تمام کرد.

او ادامه می دهد:سه شنبه هفته پیش بودکه این حادثه رخ داد.آن روز هوا بارانی بود و خالد داشت بازی می کرد. بعد از بازی به خانه برگشت وگفت پایش درد می نماید. پدر و مادرش پایش را آنالیز کردند، اما متوجه چیزی نشدند و فکر کردند حشره ای، پای خالد را نیش زده باشد. بعد از مدتی، حال خالد بد شد و تب کرد. والدینش باز هم شرایط اش را آنالیز کردند، اما چیزی پیدا نکردند و بچه هم با توجه به سن کمی که داشت، نمی توانست شرح دهد از چه مسئله ای رنج می برد. شب که لباس خالد را از تنش خارج کردند، متوجه سیاهی وکبودی پشت پایش شدند. خانه من و پدر خالد نزدیک هم است و برای همین به خانه ما آمد وگفت حال خالد خوب نیست و ادرارش خونی است.

به محض بالا آمدن آفتاب اسماعیل، خالد را سوار موتور کرد و به طرف مرکز درمانی حرکت کردند. خالد در بین راه استفراغ کرد و حالت خواب آلودگی داشت. بعد از رسیدن به بیمارستان خاتم الانبیاء در جاسک، خالد را به سرعت به بخش آی سی یو منتقل کردند. اسماعیل ادامه می دهد: تا زمانی که به بخش مراقبت های ویژه برود، با ما حرف می زد. چند دقیقه بعد، از بخش آمدند وگفتند پدر این بچه کجاست؟ پدرش که آمد،گفتند به بخش برود خالد سراغ او را می گیرد و بی تابی می نماید. پدرش که رفت، دو دقیقه بعد با چشمانی اشکبار آمد وگفت پسرم تمام کرد. اگر جاده مناسب داشتیم، اگر مرکز درمانی نزدیک مان بود و مجبور نبودیم تا جاسک برویم، حالا پدر خالد عزادار پسرش نبود.

کمبودها بی داد می نماید

پس از مرگ خالد، محمود حسین پور معاون بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان روی خط خبر شبکه تلویزیونی استانی آمد و در مورد این حادثه گفت: از سرم های ضد عقرب و مار باید در بیمارستان ها استفاده گردد، اما به دلیل وجود شرایط خاص در استان ها، این سرم ها در اختیار مراکز بهداشتی و خانه های بهداشت قرار داده شده است، اما گاهی بعضی بیماران یک تا دو روز پس از گزش به مراکز بهداشتی و خانه های بهداشت مراجعه نموده یا به دلیل شرایط نامناسب جاده ها خود درمانی می نمایند و همین دیر مراجعه کردن به بیمارستان باعث می گردد تا نتوان کاری برای آنها انجام داد.

علی بادروج، دهیار روستای پیشانی کنده هم روی خط خبری شبکه استانی آمد ونسبت به اظهارنظرهای او واکنش نشان داد. بادروج در گفت وگو با جام جم در مورد چالش پیش آمده بین او و معاون درمان دانشگاه در مورد مرگ خالد می گوید:معاون دانشگاه در مصاحبه تلویزیونی فقط دنبال توجیه کردن علت مرگ بود و می گفت علت، جمعیت بالا و پراکندگی آن است که در جواب گفتم دلیل اش، نبود پایگاه بهداشتی، نبود جاده مناسب و نبود خانه بهداشت است. معاون هم در جواب گفت اطلاعات غلط ندهید و منابع باید موثق باشد. پاسخ دادم، من دهیارم، منبع موثق تر از من می خواهید؟ معاون درمان این بار بحث شاخص ها را عنوان کرد که گفتم اگر منظور از شاخص مرگ و میر است که خیلی ها در خفا می میرند، اگر منظور از شاخص جمعیت است که با این وضع بهداشتی، شاخص ها رشد نمی نماید. گناه بچه ها ما چیست؟

او ادامه می دهد:الان 12 روستا آنتن ندارند که مردم در مواقع حساس مثل اتفاقی که برای خالد افتاد، تماس بگیرند. ما سالانه فوت یک تا دو خانم باردار و کودک به هر علت به دلیل مسائل اولیه داریم. در این منطقه یک خانه بهداشت یا پایگاه درمانی نیست که اقدامات اولیه را در مورد گزیدگی عقرب و مار انجام گردد. ما در منطقه خودمان و روستای کنارمان، دو مورد عقرب گزیدگی داشتیم که یک موردش چند روز پیش فوت شد و مورد بعدی عقرب زدگی هم یک دختر بود که خوشبختانه به سرعت به بیمارستان اعزام شد. فاصله اولین پایگاه درمانی به نام یکدار با روستای پیشانی کنده 40کیلومتر است. کسی که 40 کیلومتر می رود تا به این پایگاه برسد، خب یک دفعه به شهر می رود که امکانات بیشتری دارد. اگر یک خانه بهداشت در منطقه احداث گردد، بسیاری از مسائل ما مرتفع می گردد.

در سرانجام درد و دل های بادروج، منصور شاهوزئی، دهیار روستای زهریکار بخش لیردف شهرستان جاسک هم سر درد دردلش باز می گردد و با صدای آرامی از ما می خواهد مسائل روستای او را هم بنویسیم:راه ها صعب العبور است و هیچ امکاناتی ندارد. درسرکوه پزشک و پرستار و حتی بهورز نداریم. اگر کسی را مار و عقرب بزند یا از کوه بیفتد باید تا جاسک برویم که فوت می گردد. یک خانه بهداشت دارد که درش همواره قفل است و سال تا سال باز نمی گردد. اینجا دخترها فرصت درس خواندن هم ندارند. تا ششم درس می خوانند و بعد به خاطر نبود وسیله رفت و آمد ترک تحصیل می نمایند. به داد ما برسید.

لیلا حسین زاده - حوادث

منبع: جام جم آنلاین

به "زندگی سخت، مرگ آسان" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "زندگی سخت، مرگ آسان"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید