انیمیشن هیولای دریایی؛ ماجراجویی شگفت انگیز شکارچیان هیولا
به گزارش وبلاگ بخار، هیولای دریایی همانطوری که از اسمش پیداست ماجراجویی مهیجی از جنس دریانوردی است؛ داستانی پر از نبرد های هیجان انگیز روی کشتی و هیولا های بزرگ و ترسناک اقیانوسی. اما شاید جالب تر از همۀ این ها ارتباط دوست داشتنی و جذابی باشد که بین یک شکارچی سرسخت هیولا ها و یک کودک پرانرژی و بانشاط شکل می گیرد.
به گزارش وبلاگ بخار؛ داستان فیلم در سرزمینی جادویی اتفاق می افتد که دریا های آن پر از هیولا های بزرگ الجثه هستند. این هیولا ها زمانی نزدیک سواحل زندگی می کردند و مردم شهر های ساحلی را به وحشت می انداختند؛ اما کم کم شکارچیان هیولا ها باعث شدند که آن ها از سواحل دور شوند و به عمق اقیانوس ها کوچ نمایند. به همین دلیل شکارچیان هیولا از احترام و اعتبار زیادی برخوردارند. اما هنوز یک هیولا هست که از دست همۀ شکارچی ها فرار نموده و هیچ کس نتوانسته سایۀ وحشت او را از سر مردم شهر دور کند؛ هیولای ترسناکی به نام طوفان قرمز.
جیکوب هالند معروفترین شکارچی هیولا است که همواره با کشتی ای به نام گریزناپذیر سفر می نماید. یک روز پادشاه به خدمۀ کشتی گریزناپذیر دستور می دهد که باید هر چه زودتر طوفان قرمز را شکار نمایند و اگر پیروز نشوند دیگر اجازۀ شکار هیولا نخواهند داشت؛ بنابراین هالند و سایر خدمۀ کشتی آمادۀ رفتن به این ماموریت خطرناک می شوند تا بتوانند خودشان را اثبات نمایند.
اما وقتی می خواهند حرکت نمایند، دختر بچه ای به نام میزی برامبل خودش را دزدکی به روی عرشه می رساند. او که پدر و مادرش شکارچی بوده اند و قبلا در اثر حملۀ هیولا ها کشته شده اند، از یتیم خانه فرار نموده تا بتواند در این سفر با مشهورترین شکارچی هیولا همراه گردد. هالند که قبلا درخواست میزی را برای همراهی با خودش رد نموده بود این بار بالاخره می پذیرد که او را با خودش ببرد.
میزی وقتی در یتیم خانه بود، علاقۀ زیادی به کتاب های تاریخی داشت که در آن ها از دشمنی قدیمی بین انسان ها و هیولا ها چیز های زیادی نوشته شده بود. اما سفر او به همراه جیکوب به آن ها چیز های کاملا تازه ای را نشان می دهد. این سفر به هر دوی آن ها یاد می دهد که شاید بهتر است خیلی به کتاب های تاریخی که پادشاهان و حکومت ها آن ها را نوشته اند اعتماد ننمایند.
انیمیشن هیولای دریایی درست مثل قطار شهربازی برای هر کسی در هر سن و سالی که باشد پر از هیجان و سرگرمی است. نبرد های دریایی که بین کشتی ها و هیولا ها درمی گیرد، صحنه های فوق العاده ای را شکل می دهد که سرشارند از دود و آتش و شلیک توپ ها و نیزه ها. در کل، جلوۀ بصری فیلم فوق العاده است؛ از شکل و شمایل ترسناک و گاهی بامزۀ هیولا ها گرفته تا درخشش و زیبایی چشم انداز های شهر و دریا و جنگل، تا انعطاف چهرۀ شخصیت ها که احساسات و عواطف آن ها را بدون اینکه نیازی به حرف زدن باشد به مخاطب منتقل می نماید.
حال و هوای فیلم ترکیبی منسجم و یکدست از عواطف عمیق و شوخی های بامزه است. این حالت به خصوص در رابطۀ بین میزی و جیکوب رخ داده است؛ مثل وقتی که دخترک کوشش می نماید دوست شکارچیش را قانع کند که بگذارد او یک هیولای کوچک را به عنوان حیوان خانگی پیش خودش نگه دارد. مضامین فیلم هم تنوع زیادی دارند؛ از علاقه به طبیعت گرفته تا دوستی و بلوغ و خودشناسی. اما اصلی ترین مضمون فیلم همان چیزی است که مثلا در فیلم کینگ کنگ هم مشابهش را دیده بودیم: این که ظاهر موجودات (چه هیولا باشند چه آدم) هیچوقت ملاک درستی برای داوری دربارۀ آن ها نیست.
کریس ویلیامز کارگردان این فیلم که قبلا انیمیشن 6 ابرقهرمان را کارگردانی نموده و یکی از نویسندگان موآنا هم بوده، در تازه ترین اثر خودش باز هم خوش درخشیده و انیمیشن درجه یکی را برای ما به ارمغان آورده که علاوه بر داستان مجذوب کننده و مفرح، حرف های عمیق تری هم برای گفتن دارد.
- کارگردان: کریس ویلیامز (Chris Williams)
- نویسندگان: کریس ویلیامز، نل بنجامین (Nell Benjamin)
- تاریخ انتشار: 17 تیر
منبع: slashfilm.com
منبع: فرارو